- پس از مهاجرت، دو سالِ اخیر از سختترین سالها بودهاند. در یادداشتهای شخصی بسیار کوشیدم از جزئیات این سختیها بنویسم و مواجهه و درکِ دقیقتری را رقم بزنم. اما تقریباً هیچیک از آنها به حدواندازهی یک یادداشتِ منسجم نرسید، درنتیجه در وبلاگ هم نیامد. هنوز آشفتهتر از آن بودم که روایت کنم. تصورم این بود که نیاز دارم کمی از ماجراها فاصله بگیرم و از شدت و هجومِ آنها دورتر شوم. حالا گمانم این تاحدی حاصل شده. میتوانم از بخشی از بحرانها و سختیها حرف بزنم. - در یکسالونیمِ گذشته بیشترین چیزی که دربارهی من به خطر افتاد، «
مرزبندی» بود. نگرانیِ نامعمول اما تاحدی قابلدرکی دارم دربارهی اینکه مرزهای میانِ زندگیِ شخصی، اجتماعی، حرفهای و تحصیلیام کاملاً مشخص و حوزهها/افرادشان جدا از یکدیگر باشد. وسواس ندارم اما ترجیح و دغدغه دارم که اینطور باشد. در بیش از یکسالِ گذشته، بهنحوی عمل کردم که هر چهار حوزه در هم داخل شدند. بخشیاش خارج از دست بود اما مجوزِ بخشی از آن را خودم صادر کرده بودم. به نظرم آمده بود که دلیلِ موجه و ارزشمندی برای این تخلف از روالِ همیشگیام وجود دارد. مثلاً اجازه دادم زندگیِ شخصی و احوالاتِ خصوصیام در معرضِ دیدِ کسانی قرار بگیرد که مرتبط با حوزههای غیرشخصیام بودند؛ یا بدون اینکه بخواهم در معرضِ ادغامِ فضای تحصیلی و کاری قرار گرفتم. شدتِ این درهمآمیختگی، نه اینکه اختلالِ جدی یا آسیبِ غیرقابلجبرانی ایجاد کرده باشد اما نمیتوانم انکار کنم که مضطربم ساخت و دشواریِ معناداری ایجاد کرد.شناختم از خودم و استعدادهایم این است که در وضعیتِ انباشتهشده کمتر قادر به مدیریتِ مسائل، هضمِ آنها و حلِ چالشها هستم. تداخلِ حوزههای شخصی، اجتماعی، حرفهای و تحصیلی برایم ن مرزهای مشترک...
ما را در سایت مرزهای مشترک دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : marzhayemoshtarako بازدید : 120 تاريخ : جمعه 11 شهريور 1401 ساعت: 7:16